بندباز ماهری وجود داشت که کارش راه رفتن روی طناب سیرک بود.او به راحتی می توانست بین دو ساختمان ۲۰ طبقه بر روی یک طناب با کمک یک چوب تعدل راه برود.هزاران نفر از مردم علاقه داشتند او را هنگام اجرای عملیات متهورانه و مهیجش تماشا کنند.
یک روز در حالی که بین دو ساختمان در حال عبور بود از دستیارش خواست تا روی شانه هایش بنشیند.کار دشواری بود.با این وجود او راه رفتن بر روی طناب را از سویی به سوی دیگر ادامه داد.همه متحیر بودند و با هیجانی وصف نشدنی او را تشویق می کردند.بندباز از تماشاچیان پرسید که به باور آنها آیا او می تواند دوباره این کار را انجام دهد؟همه یک صدا پاسخ دادند:(بله ما باور داریم که تو میتوانی.)بندباز از آنها پرسید:(حال چه کسی مایل است روی شانه های من سوار شود؟)با این پرسش همه ساکت شدند.)
یک روز در حالی که بین دو ساختمان در حال عبور بود از دستیارش خواست تا روی شانه هایش بنشیند.کار دشواری بود.با این وجود او راه رفتن بر روی طناب را از سویی به سوی دیگر ادامه داد.همه متحیر بودند و با هیجانی وصف نشدنی او را تشویق می کردند.بندباز از تماشاچیان پرسید که به باور آنها آیا او می تواند دوباره این کار را انجام دهد؟همه یک صدا پاسخ دادند:(بله ما باور داریم که تو میتوانی.)بندباز از آنها پرسید:(حال چه کسی مایل است روی شانه های من سوار شود؟)با این پرسش همه ساکت شدند.)