پائیز در من
صبح بر میخیزم
خانه ام خالی وسرد
گاهگاهی تلفن، دوستی میگوید:
همه چیز،
خوب خواهد شد روزی،
روی من هم میتوانی که حسابی نکنی.
گاهگاهی قدم تند مسافر در باد
میبرد خاطره ها را باخود
لابلای برگهایی که هماغوشی باد مستشان میسازد.
پشت چشمانم باد با تمام غمها
بر در پلک مدام روزنی میجوید.
آمد ه فصل خزان ،
شده ام دوزاری ،
هیچ جایی دیگر،
باجه ای نیست که خرجش بکنم.
اهواز- خزان 88
صبح بر میخیزم
خانه ام خالی وسرد
گاهگاهی تلفن، دوستی میگوید:
همه چیز،
خوب خواهد شد روزی،
روی من هم میتوانی که حسابی نکنی.
گاهگاهی قدم تند مسافر در باد
میبرد خاطره ها را باخود
لابلای برگهایی که هماغوشی باد مستشان میسازد.
پشت چشمانم باد با تمام غمها
بر در پلک مدام روزنی میجوید.
آمد ه فصل خزان ،
شده ام دوزاری ،
هیچ جایی دیگر،
باجه ای نیست که خرجش بکنم.
اهواز- خزان 88